نکته های اموزنده
گویندیکی ارتوانگران بیست گلدان چینی قدیمی وگران بها داشت روزی یکی ازخدمتکاران اومشغول گردگیری بود که گلدانی ازدستش افتادوشکست ارباب که دلبستگی شدیدی به گلدان هایش داشت غضبناک شد ودستورداد ان خدمتکاربی گناه راکشتند این خبر به گوش یکی از دهقانان ان ناحیه رسید خودرا به قصر ارباب رساندوبه وی گفت من ماده ای دراختیاردارم که می توانم باان گلدان های شکسته راترمیم کنم به شرط انکه مرادراتاق باگلدان هاتنها بگذارید تاکسی به اسرارمن ی نبردارباب ذیرفت اماوقتی دهقان خودرادراتاق تنهادیدتمام گلدان هارازمین زد وشکست ارباب که مطلع شد باتعجب فریادزد این چه کاربودکردی دهقان اسخ داداین نوزده گلدان هم باعث نگرانی توبودندوهم باعث کشته شدن عده دیگیری می شدند اینکه من جان انهارابه مرگ خودم خریدم وحاضرم مرامجازات کنی که از عمل خودراضی وخشنودم .مردتوانگر از بزرگواری وجوانمردی وی تعجب کرد واز کشتن خدمتکاربی گناه شیمان وشرمنده شد
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
لقمه های شیرین
بزرگی باغلامش که بسیار هوشیاربوددرباغ گردش می کرد خیارهای سبزوشادابی دربوته ها دید وبادست خودش خیاری چید وبه غلام دادواوهم باکمال ادب واحترام گرفت وبدون معطلی وست کندومشغول خوردن شداقاهم اظهارمیل کردکه مقداری ازان خیار تناول کند غلام برشی ازان جداکرد وبه دست اقاداداوتاخیاررابه دهانش گذاشت متوجه شد بسیار تلخ است ان راازدهانش بیرون ریخت وبه غلام گفت توچطوراین خیار تلخ رابارغبت خوردی علام باکمال ادب گفت مولای من درطول مدتی که درخدمت شما بودم لقمه های شیرین فراوانی ازدست شماخورده ام حال این کمال بی حرمتی وحق نشناسی بودکه یک لقمه تلخ که از دست شمارسیده است روترش کنم وچهره درهم کشم ارباب از ادب وشایستگی اوخوشش امد وانعام فراوان به اوبخشید وازادش کرد .راستی چراما باخدااین چنین نیستیم بااندکی ناراحتی ازخدامی رنجیم وشکایت ها می کنیم